طراحی مرکز شهر و منطقه تجاری Parc Central ، اثر تیم طراحی Benoy ، چین
پانزدهمین دوسالانه معماری ونیز با حضور تعداد قابل توجهی از معماران شناخته شده جهان در راه است. طی گزارشهایی به دنیای فکری این هنرمندان نزدیکتر میشویم.
88 معمار شناخته شده جهان امسال در بینال معماری ونیز حضور دارند. این خبری است که به تازگی از سوی مدیر دوسالانه اعلام شده است. در میان این اسامی تعدادی از برندگان جایزه پریتزکر که به نوبل معماری هم شهرت دارد، دیده میشود. بر این اساس طی سلسله گزارشهایی قصد داریم با برجستهترین این چهرهها بیشتر آشنا شویم؛ نه تنها در ارتباط با تفکر معماری آنان، که با علایق و دغدغههایی که ممکن است به سادگی گویای دلمشغولیهای روزانه این طراحان باشد. “شیگرو بان” اولین نفر از این فهرست است که از خلال مصاحبههایی که با نشریات مختلف داشته سعی داریم به جهان ذهنیاش نقبی بزنیم.
شیگرو بان در سال 1957 در توکیو به دنیا آمد . در سال های 1977-1980 در مؤسسه معماری کالیفرنیای جنوبی به تحصیل پرداخت و بعد از آن ، از سال 1980 در مدرسه معماری اتحادیه کوپر ، تحصیلات خود را ادامه داد و در سال 1984 فارق التحصیل شد . کار خود را قبل از تأسیس شرکت خود در سال 1985 ، با معمار ژاپنی آرتا ایسوزاکی شروع کرد . شیگرو بان شهرت بین المللی خود را به سبب کار خود با کاغذ و مقوای بازیافتی مورد استفاده برای ساخت سازه های موقت برای قربانیان زلزله کوبه در سال 1995 به دست آورد . او در مدارس متعدد از جمله دانشگاه هنر tama ، دانشگاه ملی یوکوهاما ، دانشگاه nihon ، دانشگاه کلمبیا و keio تدریس کرده است . در زندگی کاری خود جوایز متعددی از جمله ” بهترین معمار جوان سال” و در سال 1997 و همچنین جایزه معماری جهانی برای طراحی خود از غرفه ژاپن در سال 2001 و مدال توماس جفرسون در سال 2005 دریافت کرده است.
بهترین زمان روز برای شما چه موقع است؟
موقع شام ، این تنها زمان برای استراحت من هم هست.
این روزها به چه نوع موسیقی گوش میدهید ؟
جاز و موسیقی کلاسیک.
رادیو هم گوش میکنید ؟
بله
چه کتابی را روی میز کنار تختخواب خود دارید و مطالعه میکنید ؟
انواع کتابهای تاریخی ژاپنی
مجلات معماری / طراحی هم میخوانید ؟
من آنها را نمیخوانم ، فقط به عکسهای آنها نگاه میکنم و فکر نمیکنم دنبال کردن اخبار معماری زیاد مهم باشد.
اخبار را از چه منبعی به دست میآورید ؟
روزنامه .
چطور لباسهایی را میپوشید؟
کراوات را دوست ندارم و ترجیح میدهم تنها از رنگ سیاه و سفید استفاده کنم .
حیوان خانگی دارید ؟
نه ، هرگز
زمانی که بچه بودید ، دوست داشتید معمار شوید ؟
نه ، من میخواستم که یک نجار باشم .
در چه مکانهایی بر روی طرحها و پروژههایتان کار میکنید ؟
در هر زمان و مکانی ، میتواند در یک هواپیما ، قطار ، اتوبوس و یا حتی در تخت خودم باشد .
نقش خود را به عنوان یک معمار چگونه ارزیابی میکنید؟
من در دوران جوانی که دانشجو بودم کسی درباره انجام کار در مناطق محروم و مصیبت زده صحبت نمیکرد. از این جهت برای زمانی که معمار خواهم شد ناامید شده بودم. زیرا بیشتر ما به استخدام افراد ممتاز و کسانی که از قدرت و پول بیشتری برخوردار بودند در میآمدیم تا با تصورات پول و قدرت آنها به معماری ماندگار دست یابیم. من بناهای ماندگار را دوست دارم، زیرا این گونه بناها میتوانند در خود گنجینههای شگفت آوری ذخیره نمایند. من میدانم بسیاری از مردم درد و رنجهایی بعد از بلایای طبیعی خواهند داشت که دولت برای آنها تجهیزات و امکانات کم و خانههای موقت فراهم میکند. من ایمان دارم که میتوانم در بهبود این شرایط تاثیر گذار باشم.
چگونه ایده استفاده از مصالح در کارهایتان بوجود آمد؟
در واقع من دوست ندارم تحت تاثیر سبکهای مختلف روزانه شوم. همیشه، در معماری، سبکهای مختلفی وجود دارندکه بسیاری از آنها محبوب میشوند اما من معمارانی مانند فری اوتو و باک مینستلر فولر را دوست دارم که سبکهایشان توسط خودشان ایجاد شده است. بنابراین هنگامی که من لولههای کاغذ و مقوا میساختم، که خیلی محکم بودند، به این فکر افتادم که این میتواند یک ماده ساختمانی باشد. مردم معمولا به توسعه چیزهای جدید با تکنولوژی جدید فکر میکنند اما مواد خام و موجود در اطرافمان میتوانند ما را به مفاهیم جدید رسانده و قادر به خلق یک عملکرد تازه در ساختمان نمایند. من فقط از مصالح موجود در اطرافمان در بخشهایی از ساختمان به عنوان سازه استفاده کردهام.
آیا شما خواستار پروژههای داوطلبانه هستید یا پروژههای کمیسیونی؟
هیچ تفاوتی بین کارهای معمولی کمیسیون و یا پروژههای امدادرسانی که من انجام میدهم نیست. تنها تفاوتش این است که من مبلغی را میتوانم پرداخت کنم یا نه! در واقع کسب و کار معقول بسیار دشوارتر است ومن برای پروژههای داوطلبانه و قت بیشتری صرف میکنم اما اولین آموزش و تجربه من در ساختمانهای با هزینه بوده است. و همچنین شرکای من، پروژههایم را با هم انجام میدهند پس من زمانم را به ساخت پروژههای داوطلبانه صرف میکنم، که نقش مهمی برای من معمار داشته است.
از تجربیات خود در زمان دانشجوییتان بگویید.
پس از پایان دبیرستانم به ایالات متحده مهاجرت کردم بدون اینکه قادر به تکلم زبان انگلیسی باشم. زمانی که من دبیرستان بودم دوست داشتم به کویر ایالات متحده سفر کنم. در سال ۱۹۷۵ یک مجله ژاپنی به نام آ+یو که مقالات ویژهای در مورد جان هجوک و کویر ایالات متحده در آن نوشته شده بود باعث ایجاد انگیزه سفر به ایالات متحده در من گردید. کسی در مورد این کویر اطلاعاتی نداشت، طبیعتا این سفر خارجی برای یک دانشجو غیر قابل قبول بود. بنابراین در ابتدا تصمیم گرفتم در موسسه علمی – معماری در سواحل غرب کالیفرنیا ثبت نام کنم و بعد از آن به موسسهای در شرق سواحل کالیفرنیا منتقل شدم. نتایج این تجربهها برای من بسیار خوب و همراه با شانس زیاد بود، زیرا من تجربه آموزشی خاصی را با بهترین اساتید که بسیار قوی و سخت گیر بودند را داشتم.
چه چیزی الهامبخش شما در این زمینه بوده است؟
هر جا میرفتم چیزی که من را شگفت زده میکرده است، هنر و صنعت بومی بوده. صنایع دستی و مصالح بومی من را تحت تاثیر قرار داد تا به فکر این گونه طراحیها باشم. هم اکنون من در فیلیپین بعد از زمین لرزه و گردبادها کار میکنم. هنوز مردمانی در خانههای سنتی یا مصالح بامبو زندگی میکنند. بامبو برای سازه و نما کاربرد خوبی دارد اما مسلما استفاده از بامبو به سختی مورد تایید کمیته مقررات ساختمانی قرار میگیرد. اما هنوز هم بسیاری از بومیان، از تکنولوژی و فن آوریهای بومی در فیلیپین استفاده میکنند بنابراین من سعی کردم به ترکیب لوله و کاغذ که بصورت محلی در دسترس هستند و با برگهای بامبو سرپناهی موقت برای قربانیان گردباد طراحی کنم.
معبد لوتوس یکی از معماری های قابل توجه از دین بهائی است و معروف به یکی از شگفتی های معماری مدرن می باشد. این معبد در دهلی نو واقع شده است. معبد به شکل نیلوفر آبی است.
جنس آن از سنگ مرمر ، سیمان ، دولومیت (سنگ اهکی که دارای کربنات منیزیم است ) و ماسه ساخته شده است. بازدید از این معبد که معبد آیین بهائی است برای همه بازدید کنندگان با ادیان مختلف آزاد است. در این بنا به ندرت مناسکی ویژه بهائیان انجام میشود و همه میتوانند با هر اعتقادی با سکوت به تفکر و مناجات بپردازند و همین امر باعث شده که نقش سمبلیک در بین ادیان داشته باشد.
ساخت این معبد در سال 1986 به پایان رسید و مدت زمان ساخت آن 6 سال بود که تنها با استفاده از منابع محلی، نیروی انسانی و فن آوری محدود (به گونه ای که برای جابجایی مصالح زن ها مصالح را درون سبد گذاشته و سپس سبد را روی سر خود میگذاشتند و جابه جا میکردند) این یادگار به یاد ماندنی ساخته شد. از آن زمان که این بنا ساخته شد تا به حال یکی از زیباترین و بزرگ ترین معابد ساخته شده است.
معبد لوتوس یکی از پر بازدید ترین آثار تاریخی در هند است. لوتوس فقط شکل و فرم این بنا نیست بلکه لوتوس ( لوتوس به معنی نبلوفر آبی ) نماد صلح ، پاکی ، عشق و جاودانگی است . گل لوتوس، به این علت انتخاب شده است که برای همه ی ادیان شرقی مقدس است و پیروان همه ی ادیان با آن احساس نزدیکی میکنند.
گل نیلوفر آبی را در هند زیباترین گل جهان میدانستند، چون ریشه نیلوفر در گل و لای است اما به شکل گلی پاک و زیبا که آلوده به لای و لجن نیست باز میشود. این یک بیان تمثیلی اندیشه بنیادی سوره نیلوفر است به این معنی که انسان اگرچه در این جهان تباه زندگی میکند اما نه به آن آلوده است و نه زیر نفوذ آناست.
این ساختمان شامل ۲۷ گلبرگ است که از بتُن سفید ساخته شده و با سنگ مرمر سفید پوشیده شده و طراحی آن مانند گل سفید نیمه باز نیلوفر آبی است. طراح این بنا فریبرز صهبا ، معمار کانادایی ایرانی تبار که یک بهائی میباشد ، 10 سال در زمینه طراحی و مدیریت پروژه به سر برد ، و با کمک تیمی که حدود 800 مهندس ، تکنسین ، صنعتگر و کارگر بود به سختی کارکردند که یکی از پیچیده ترین معابد جهان را بسازند. متخصصین این بنا را به علت پیچیدگی و ظرافت بیش از حد، غیر قابل اجرا دانستند و به همین دلیل فریبرز صهبا خودش نظارت آن را بر عهده گرفته بود.
دلیل استفاده از عدد 9 ( 9 استخر – 9 گلبرگ { سه ردیف 9 تایی } ):
در این معابد 9 در به نشانه ی 9 دین بزرگ الهی جهان وجود دارد که به تالار مرکزی که ظرفیت 1300 نفر را دارد باز میشود و ظرفیت کلی این معبد 2500 نفر است. عدد 9 در میان بهائیان نیز مقدس است زیرا بهائیان فرقه خود را نهمین آئین از سلسله ادیان موجود میدانند و همچنین عدد 9 که معادل ابجد کلمه بهاء است و اسم اعظم الهیست، نمادی از یک نام مقدس به شمار می آید و مورد توجه ویژه است. نمونه کاری دیگر مانند طراحی مهندس حسین امانت، معمار نامدار بهائی که ساختمان بیتالعدل اعظم الهی در حیفا از اوست، در بنای میدان شهیاد (آزادی) عدد 9 را فراوان به کار برده است.
درون آنها هیچ تزئینی که یادآور دین خاصی باشد وجود ندارد و در نهایت سادگی است. هر فرد میتواند به آن وارد شود و به آرامی، بدون هیچ سروصدا و مراسمی، هر دعایی که میخواهد برای خود بخواند. فقط چند بار در روز برای مدتی کوتاه آیات کتب مقدسه به صدای بلند برای عموم تلاوت میشود. در این معابد آثار الهی همه ی ادیان تلاوت میشود، زیرا یکی از مهمترین اصول اعتقادی بهائیان وحدت اساس ادیان الهی است. بلندی ساختمان حدود 40 متر (34 متر و 27 سانتیمتر ) میباشد و 9 استخر معبد را به گونه ای احاطه کرده که مانند برگ سبز گل “نیلوفر آبی” در آب است. بیشترین جنبه ارزیابی این بنا ادغام تاریخچه هند و مهندسی و معماری مدرن میباشد. قطر این معبد 70 متر میباشد و در شرق دهلی نو در زمینی سرسبز به مساحت64/10 هکتار قرار دارد. معبد لوتوس یکی از پربازدید ترین بناهای جهان است و هر ساله 6 میلیون نفر از آن بازدید میکنند و تاکنون حدود 50 میلیون نفر از آن بازدید کرده اند.
وقتی به عکسهای فضای داخلی ساختمان درایبورگ نگاه میکنید، شاهد آن هستید که بخشهای درونی بنا همچون یک اسپاگتی در هم فرو رفتهاند. این امر زیبایی بسیار جذابی را باعث شده است. در واقع تصاویر جذاب خلق شده باعث میشوند تا هدف اصلی این بنا که همان خلق تصاویر زیبا و بدیع است، محقق شود.
وقتی به عکسهای فضای داخلی ساختمان درایبورگ نگاه میکنید، شاهد آن هستید که بخشهای درونی بنا همچون یک اسپاگتی در هم فرو رفتهاند. این امر زیبایی بسیار جذابی را باعث شده است. در واقع تصاویر جذاب خلق شده باعث میشوند تا هدف اصلی این بنا که همان خلق تصاویر زیبا و بدیع است، محقق شود.
اما این چشمانداز از طریق روشهای مختلفی حاصل شده است. تصویر اولیه کهترسیم شده بود چندان رضایتبخش نبود. این امر به خوبی در تصاویر اولیهمشهود است.
به همین دلیل است که فضای داخلی با وسواس زیادی طراحی شدهو ابزار بسیار مهمی در آن به کار گرفته شدهاند. این فضا کاملاً پویا ودینامیک است. به نظر میرسد هر چیزی دقیقاً سر جای خودش قرار دارد. همچنینبه نظر میرسد که هیچ قطعهای و هیچ بخشی از کار به حال خودش رها نشدهاست. شاید تنها استثنا در این مورد کف بنا است.
بر خلاف محیط بیرونی،فضای داخلی از سبکی کاملاً قدیمی برخوردار است. در سال 1962، ایرو سارینناقدام به ساخت مرکز پرواز در فرودگاه جان اف. کندی نیویورک کرد که از همینشکلها و سبکها در آن استفاده شده است. آرشیتکتها از طریق تلفیق بافرهنگ فعلی، ارزش بیشتری به این کار افزودند. از بین آنها میتوان به میشل
ریدجیک اشاره کرد که همین چند هفته پیش گفته بود این ایده حداقل در هلند،به حدود سال 1850 بازمیگردد.
لوک بسون کارگردان و تهیهکننده فرانسوی خانه چارلتون هستون بازیگر افسانهای هالیوود را خرید.
خانهای در بورلی هیلز که چارلتون هستون بازیگر فیلمهای “ده فرمان” و “بن هور” و ستاره دوران طلایی هالیوود سالها در آن زندگی میکرد، ماه گذشته با قیمت بیش از 12.2 میلیون دلار به فروش رسید و مالک جدید خانه لوک بسون کارگردان و تهیهکننده فرانسوی است.
آرشیتکت : ویلیام اس. بکت
به گزارش ورایتی، این خانه در زمینی به مساحت پنج هزار و صد متر مربع واقع شده و شامل چهار اتاق خواب اصلی، دو اتاق خواب مخصوص مهمانان، یک کتابخانه شخصی و… است و پشت خانه به یک استخر، یک ساختمان سهطبقه دیگر دارای آسانسور، یک زمین تنیس، سالن نمایش فیلم، یک استودیو هنری و… راه دارد.
این خانه را چارلتون هستون اواخر دهه 1950 خرید. ویلیام اس. بکت آرشتیکت معروف آن را طراحی کرد.
بسون سال گذشته فیلم پرفروش “لوسی” با بازی اسکارلت جوهانسن را روی پرده داشت. او کارگردان فیلمهایی چون “آخرین نبرد”، “مترو”، “دریای بزرگ”، “نیکیتا”، “لئون”، “عنصر پنجم”، “پیامآور: سرگذشت ژاندارک”، “بانو” و “خانواده” است.
او این روزها روی فیلم علمی تخیلی “والریان” کار میکند. این فیلم از روی یک مجموعه قصه مصور علمی تخیلی فرانسوی ساخته میشود و کلایو اوئن بازیگر بریتانیایی در آن بازی میکند.
بسون اوایل سال 2007 نیز خانه ژیزل بینچین مدل برزیلی در هالیوود هیلز را به قیمت چهار میلیون دلار خرید. او اواخر 2013 این خانه را 4.9 میلیون دلار فروخت.
چارلتون هستون حضور پرقدرت خود را در اختیار تعدادی از تحسینشدهترین و موفقترین فیلمهای نیمه میانی قرن بیستم قرار داد. “بن هور” به کارگردانی ویلیام وایلر سال 1960 برنده 11 جایزه اسکار شد. موفقیت فراوان فیلم “بن هور” و اسکاری که هستن برای این فیلم گرفت، او را به یکی از گرانترین ستارههای هالیوود تبدیل کرد.
“ده فرمان”، “آل سید”، “55 روز در پکن”، “سیاره میمونها” و “زمین لرزه” دیگر فیلمهای موفق او بودند. او آوریل 2008 به آرامی در خانه خود در بورلی هیلز در 84 سالگی درگذشت.
جایزه پریتزکر هرساله در چنین روزهایی دریافتکننده منتخب این جایزه را معرفی میکند؛ جایزهای که به نوبل معماری هم شهرت دارد و در کنار دوسالانه ونیز نزد معماران از جایگاه معتبری برخوردار است.
حالا طبق اعلام رسمی برگزارکنندگان، جایزه 2016 پریتزکر به “آلخاندرو آراونا” معمار شیلیایی تبار، تعلق گرفته است. این جایزه به دلیل تلاشهایی که این معمار در طراحی ساختمانهای خدماتی، خانههای کم هزینه و پروژههای مربوط به بازسازی پس از سانحه داشت، به وی تعلق گرفت. هیئت داوران چهل و یکیمن جایزه پریتزکر اذعان کردند که آلخاندرو آراونا، با معماری اجتماعی خود سعی کرده تا با بحران مسکن جهانی مقابله کند.
شهرت آلخاندرو آراونا، تنها محدود به شیلی نیست بلکه او وقایع معماری مختلف در سطح جهان همواره حضور داشته است. او از سال 2009 تا 2015 جزء داوران جایزهی پریتکرز بوده و اخیراً شرکت خود را تأسیس کرده است. آراوانا یکی از بنیانگذاران گروه معماری ELEMENTAL در سانتیاگو است.
روش کار این معمار آموزش مهارتهای ساختمانی به مردم و مشارکت گرفتن از آنها برای ساخت خانهی خود بود. این خانههای ارزان قیمت معمولاً با مصالح بومی شکل میگیرند و به صورت کامل ساخته نمیشوند تا ساکنین بتوانند در گذر زمان خود آنها را توسعه دهند. آلخاندرو آراونا به جای اینکه بیرون از میدان، تنها به طراحی بپردازد، خود را در تمام جوانب طراحی دخیل کرده و فرصتهای جدیدی را برای هر پروژه ایجاد کرده است.
زیباترین پلهای جهان / کدام پل ایرانی در میان سازههای شگفتانگیز جهانی قرار دارد؟
گاهی پلها ماهیتی فراتر از راه ارتباط یا عبور از روی رودخانه و دره دارند و به شاهکارهای مهندسی و معماری بدل میشوند.
به گزارش هنر آنلاین , در سرتاسر جهان پلهای زیادی وجود دارد که تپه ها و کوهها را به هم متصل میکنند و عبور از روی رودها و خلیجها را ممکن میسازند، اما گاه برخی از این سازههای ساخته دست انسان چیزی فراتر از یک پل و یا مسیر ارتباطی و یا یک زیرساخت شهری عادی بوده و بسیاری از آنها که هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرند شاهکارهای معماریی هستند که نبوغ خالق این آثار را به نمایش می گذارند، در ادامه تعدادی از این یادمانهای بشری را می بینیم….
طراح نمایشگاه برگزیده بیینال شیکاگو معتقد است؛ در هرمکان و موقعیت ما میتوانیم فضاهای معمارانه را تجسم کنیم.
نمایشگاه “معماری همه جا هست” از سو فوجیموتو در بینال معماری شیکاگو ۲۰۱۵ در میان نمایشگاههای برتر این بینال قرار گرفت. مجموعهای الهام بخش و محرک از وسایل پیش پا افتاده، با آغوش باز از عمومی بودن بینال که استقبال معماران را به دنبال داشت.
سادگی تابلوی “معماری را بیابید” در این نمایشگاه در واقع بسیار عمیقتر و متفکرانهتر از آنست که به نظر میرسد؛ همان طور که سو فوجیموتو میگوید: “معماری میتواند در هرجایی شکل بگیرد. به اعتقاد من پرورش این معماری به معماری حقیقی، خود نیز معماری است.”
فوجیموتو درباره نمایشگاهش در بینال ونیز میگوید: “این تکههای کوچک، نمایشگاه من در این فضا هستند. عنوان” معاری در همه جا هست “به همان معنی ست که میبینید، اشیاء زباله مانند یا وسایل روزانه یا چیزهای عجیب همراه با مردم کوچک. و این یعنی در هرجا ما میتوانیم فضاهای معمارانه را تجسم کنیم وقتی که مردم را درون یا بیرون آن بگذارید. این شبیه به بعضی اسکِیل هاست… و بعد شبیه به معماری ست. گاهی وقتی مردم را به داخل طرح میآورید، شما میتوانید تخیلهای جدید معماری را پیدا کنید. این شبیه به یک بازی بامزه برای گسترش ایدههای ما در معماری، فراتر از درک معمول ما خواهد بود”.
او میافزاید: “بنابراین، این بسیار سرگرم کننده است که ببینید چگونه برخی چیزهای عجیب و غریب مثل چیپس سیب زمینی با وسایل روزانه میتوانند به معماری تبدیل شوند. برای معماران، این میتواند یک نقطهٔ شروع تازه برای تعریف عمیقتر معماری باشد؛ اما برای عموم مردم، این بیشتر نقطهای برای آغاز دوست داشتن معماری و چگونگی گذر معمار و معماری از مرزهای معمول شناخت و درک عمومی معماری است.”
او در پایان تاکید میکند: “این تفکر من است و خوشحالم که میشود این بحث را با عموم مردم شروع کرد و نه تنها با معمارها؛ تا فرصتی برای اندیشیدن به اینکه” معماری چیست؟ “را برای آنها هم فراهم نماییم.”
رئیس فیلارمونیک پاریس درباره ساخت این بنا میگوید؛ هدفمان این بود که هم دوستداران و هم آنهایی که از موسیقی کلاسیک هراس دارند جذب کنیم.
سالن کنسرت فیلارمونیک پاریس ماه ژانویه گذشته گشایش یافت. این بنا با معماری خیرهکنندهاش، بخشی از مجموعه “سیته دو لا موزیک” در منطقه نوزدهم پاریس است. معمار آن ژان نوول، معمار فرانسوی است.
لوران بل رئیس فیلارمونیک پاریس درباره ساخت این بنا میگوید: هدفمان این بود که هم عاشقان موسیقی کلاسیک که رپرتوار موسیقی کلاسیک را خوب میشناسند جذب کنیم، و هم مخاطبان جدیدی را کسانی را که یا به این دلیل که جوان هستند یا چون از حال و هوای موسیقی کلاسیک هراس دارند، همه کلیدها و رموز لذت بردن از این موسیقی را نمیشناسند. برای این مخاطبان جدید جایی به وجود آوردهایم که در آن گوش دادن به موسیقی هیچ پیچیدگی نداشته باشد.
وی درباره بنای سالن کنسرت فیلارمونیک پاریس میگوید: اینجا سه سالن کنسرت هست و یک موزه موسیقی و همچنین جاهایی برای برپایی نمایشگاههای مختلف به شکل موقت. چند قسمت هم برای برگزاری کلاسهای آموزشی ویژه کار جمعی با آلات موسیقی و مناسب برای خانوادهها و کودکان در نظر گرفته شده است. انتخاب ژان نوول و سر هارولد مارشالد متخصص آکوستیک (آواشناسی) که با او کار میکرد، به این خاطر بود که به دنبال نوآوری بودیم، چیزی که در هیچ سالن دیگری پیدا نشود. اگر به سالن فیلارمونیک پاریس نگاهی بیندازید خواهید دید بیشتر بالکنها از دیوارها جدا هستند و شنوندههای کنسرت باید مسیرهای خاصی را طی کنند تا در این حلقهها بنشینند. این حس به بیننده دست میدهد که بالکنها در هوا معلق هستند. این وضع باعث میشود شنوندهها احساس نزدیکی بیشتر به صحنه کنند، و کیفیت صدا بهتر شود و آکوستیک بینظیری به وجود بیاید که حسی گرم و تجربهای غنی در شنونده القا شود، بدون آنکه چیزی از دقت صداهایی که به گوش شنونده میرسد بکاهد.
ترجمه ی حمید خداپناهی
متن و تصاویر کامل مقاله را می توانید از طریق فایل PDF در انتهای این متن دریافت کنید.
از پیشروترین و فخیمترین خانه هایی که در اوایل دهه ی 1940 در آمریکا ساخته شد، خانه ی خود فیلیپ جانسن بود ، که در سال 1942 در خیابان اَش در کیمبریج ماساچوستس بنا شد. قبل از مکتب نوین پیروان میس وان در روهه که در دهه ی بعد بر معماری آمریکا مسلط شد، خانه ی جانسن دارای نوعی حس آرامش بود که بعدها به خانه ی شیشه ای او در نیوکنان کانتیکات (1949) و خانه ی فارنزؤرث میس وان در روهه (1951) در ایلینوی انتقال یافت. با این همه، خانه ی یک طبقه ی جانسن در خیابان اَش ساده تر و نشانگر پراگماتیسمی بود که خانه های پژوهش موردی پیشگام کالیفورنیای جنوبی را که پس از آن پدید آمدند نوید می داد. در کیمبریج جانسن پانلهای تخته سه لای پیش ساخته ی سه در یک فوتی را برای ساخت محیطی پیوسته گرداگرد خانه و حیاط به هم پیچ کرد.
تنها برای ساخت دودکش از مصالح معمول ساختمانی استفاده به عمل آمد. سقف مسطح از تیرهای چوبی ساخته شد که توسط دیوارها و ستونهای لالی در دهانه ی اصلی حمل می شدند. خانه توسط تیغه های پیوسته ای از جنس صفحات شیشه ای با آویزهای جانبی احاطه شد، درهای شیشه ای تمام قد، فضای داخلی را از حیاط سنگفرش جدا می کنند. محیط داخلی زیرشاخه ی فضایی مکتب نوین پیروان میس وان در روهه است که عمدتاً از طریق چیدمان زیبای مبلمان حاصل می شود.
برنامه ی خانه های پژوهش موردی که به طور جدی از سال 1945 آغاز شد و تا حدود بیست سال ادامه داشت، محصول فکری جان اِنتِنزا سردبیر مجله ی هنر و معماری مستقر در کالیفورنیا بود. اِنتِنزا مجله را در سال 1938 خرید و در سال بعد به عنوان سردبیر کنترل آن را در دست گرفت، در همان حال آن را به کمک هربرت مَتر و اَلوین لوستیگ از نو طراحی کرد. به کمک برنامه ی پژوهش موردی خانه ها، مجله برای حمایت از طراحی خانه های ویژه اعلام آمادگی کرد. او در انتخاب معمار نیز دستی داشت و قواره ی زمین برای شرکت در بررسی باید حداقل 16 هزار متر مربع می بود. علاوه بر این، خانه باید پس از احداث به مدت مشخصی در معرض بازدید عموم قرار می گرفت. این شرایط خیلی راحت مورد استقبال واقع نشدند و گاه شامل تغییراتی نیز می گردیدند، هرچند این محدودیتهای اساسی عدم شرکت عده ی مشخصی از معماران برجسته مانند رودلف شنایدر، همیلتن هارؤل هریس، و گرگوری اِیْن را توجیه می کند. جدا از درخشش این خانه ها (جمعاً 12 خانه مورد بررسی قرار گرفتند) برنامه ی پژوهش موردی در شکل یک کابوس تاریخی باقی ماند، طراحیها معمولاً نامربوط قلمداد می شدند و به دو مورد نیز به طور غیرقابل توجیهی شماره ی یکسان داده شد.
اولین اثر کلیدی در طرح خانه ی مورد مطالعه، شماره ی 8 بود (1949-1945) که برای نخستین بار توسط چارلز ایمز و ائرو سارینن طراحی و بعد از آن توسط چارلز و ری ایمز مجدداً طراحی شد و آن را به عنوان خانه و استودیو مورد استفاده قرار دادند. خانه ی ایمز مانند خانه ی پژوهشی شماره ی 9 در مدتی تقریباً مشابه برای اِنتِنزا طراحی شد (این بار نیز توسط ایمز و سارینن)، و هدف از طراحی آن برآوردن احتیاجات فضایی نسبتاً نامعمول بود. نیت ایمز خلق ترکیبی ایده آل نبود، بلکه می خواست یک سری فرمهای مدولر را در داخل یک پیوند فضایی آزاد امّا منظم تعبیه کند. چنانکه اِنتِنزا همان موقع توصیف کرد خانه ی ایمز بیشتر تلاشی بود برای تبیین یک ایده ی «بازنمایی»، تا یک «الگوی ثابت معماری».
از میان کل معماران شرکت کننده در پژوهش کریگ ال ؤود نامعمول ترین سابقه ی حرفه ای را داشت، به طوری که به جای ورود به این حوزه به عنوان طراح از طریق متداول و مرسوم کارآموزی، از راه صنعت ساختمان سازی وارد شد. هرچند او قبلاً به عنوان مدیر قراردادی توسط نویترا، ایمز و سورانو استخدام شده بود تجربیات عملی، به ویژه تخمین و نظارت بر ساختار، او را به تواناییهای نامعمولی مجهز می ساخت که آنها را با مطالعه ی مهندسی ساختاری تکمیل می نمود بدین سان ال ؤود مدتها پیش از آن که با معماری میس وان در روهه آشنا شود صاحب دانش عمیقی از سازه های فولاد سبک شد. ال ؤود دفتر خود را در سال 1948 افتتاح کرد و در کنار آن مجوز چند مغازه را نیز دریافت کرد و مدت کوتاهی پس از آن رویکرد خاص خود را با خانه ی هِیل تکمیل کرد، که در فاصله ی سالهای 1949 تا 1951 به بنای آن همت گماشت.
خانه ی هِیل از داخل با یک قاب فولادی روی یک سراشیبی حمایل می شود و تمامی سطح آن از یک قاب چوبی پوشیده شده و پانلهای تخته سه لایی برای روکش و پارتیشن بندی مورد استفاده قرار گرفته اند. ال ؤود بعد از خانه ی هِیل کار خود را با خانه ی پژوهشی شماره ی 16 ادامه داد که در سال 1951 آن را طراحی و در بل ائر بنا کرد. به لحاظ ظاهری از خانه ی هکندفورد جان فانک مشتق بود، و خانه ای بود پژوهشی در عرصه ی اقتصاد و زیبایی. علاوه بر این یک راه حل شایان تقلید برای مشکل خانه های کوچک ارائه می کرد، به خصوص خانه های یک طبقه ی اسکلت فولادی حومه ی شهری. سراسر خانه با ستونهای خالی و دیرکهای شش اینچی محصور بود و پرده های تمام قد قابل توجهی داشت که حس ابهت و درخشندگی را به یک اقامتگاه دوخوابه ی جمع و جور می بخشید.
آخرین خانه ی پژوهش موردیِ ال ؤود، خانه ی شماره ی 18، در سال 1957 تکمیل شد و قطعاً پیشرفته ترین مورد در کل مجموعه است. این خانه مانند خانه ی دوبر هانت مشرف به اقیانوس ساخته شد و ساختاری مینیمال داشت. از این نقطه به بعد قسمتهای فولادی سازه های او محکمتر و استانداردتر و نقشه هایش بیش از پیش متقارن شد و سرانجام به خانه های حیاط دار پافنی و روزن از سال 1961 تا 1963 ختم شد. آثار متأخر ال ؤود به رغم وقار و فخامت شان تنها از حیث زینتی از میس وان در روهه تبعیت می کرد. با ترفیع خانه از سطح زمین ــ مانند فارنزؤرث ــ به لحاظ گروهبندی اجزاء ساختمانی از سنت سبک کالیفورنیای جنوبی جدا شدند که البته ال ؤود در آن نقشی اساسی ایفا کرده بود. جدا از برنامه ی پژوهش موردی، معمارانی چون رلف جانسن، دان نار و کانراد باث قرابت ملموسی با کارهای اولیه ی پاؤل رودلف در فلوریدا نشان می دادند.
سکونتگاه یوجین نات اثر رودلف که در سالهای 1951-1952 برای یانکی تاؤن طراحی و توسط انتنزا در شماره ی ژوئن 1957 در مجله ی هنر و معماری منتشر شد، علی الخصوص باعث تحریک کنجکاوی آنها شد. این شیوه ی درک که بنا از پوسته های تخته ی چندلای روکشدار محصور در قابهای فولادی سبک تشکیل شود و با صفحات شیشه ای بزرگ باعث کوران هوا در خانه گردد، دستاورد بدیعی بود که هیچ کالیفورنیایی پیشتر بدان دست نیافته بود. خانه حسی از تجمل مناطق گرمسیری را در دل زنده می کرد که نه تنها گواه استعداد رودلف بود بل نشان از تأثیر اسکار نیمایر نیز داشت. با کمال تأسف این خانه هرگز ساخته نشد و رودلف هرگز از آن پس به چنان غنای ساختاری ساده ای در ابعاد شخصی دست نیافت، جز احتمالاً در منزل شخصی خودش که آن را در سال 1973 در منهتن ساخت.
به نظر می رسد که فروش پرشتاب مجله ی هنر و معماری انتنزا در سال 1962 بازتابی از پایان دوره ی پراشتیاق پس از جنگ باشد، نه تنها در کالیفورنیا بلکه در سایر نقاط. گروپیوس و برویر نیز حدوداً در همین دوره تأثیر خود را از دست دادند. در این اثنا سازه های حجیم که از سال 1945 استیلا یافته بودند به نوعی برای خانه های شخصی نامناسب به نظر می رسیدند، کما این که کار ال ؤود هم بر این نظر صحه گذاشت. با این وجود سبک سازه های حجیم در دوره ی موسوم به «پاکس آمریکانا» بین سالهای 1955 تا 1965 نقش فرهنگی قابل توجهی در کشور ایالات متحد آمریکا ایفا کرد، چنانکه در آثار ائرو سارینن، آی.ام.پی.، جان جانسن و ادؤارد دارلستون در همین دوره مشهود است. از این چهار نفر جانسن موضوعی گویاتر و آزادتر در آثار شخصی خود دنبال کرد، در حالی که خانه هایی را طراحی کرد که عناصر مشترکی با کارهای تجربی فردریک کیسلر داشتند؛ خاصه چیزی که در اصطلاح معماری آمریکایی به آن «خانه ی بی انتها» می گویند (تصویر 3).
پیدایی مکتب فیلادلفیا در اواخر دهه ی 1950 که به شدت تحت تأثیر آثار اولیه ی لویی کان بود، سبک خانه های شخصی را به صورت یک حالت آزاد در چفت و بستهای داخلی، ساختاری چوبی که دور یک هسته ی اصلی ساخته از مصالح پیچیده پیش بینی می کند. این دو به وضوح در خانه ی ؤایس اثر کان در نوریس تاؤن واقع در ایالات پنسیلوِینیا نشان می دهند، و همین طور در خانه ی فیشر که نقشه ای به صورت قطری و خمیده داشت و در هاتبوروی پنسیلوِینیا در سال 1961 احداث شد. رومالدو جورگولا و چارلز مور هر دو از این بابت مستقیماً تحت تأثیر کان قرار گرفتند. این نکته را می توان از خانه ی تامس ؤایت جورگولا که در چست نات هیل در فیلادلفیا در سال 1963 و خانه ی خود مور که در اوریندا در ایالات کالیفورنیا به سال 1961 ساخته شد دریافت. در اینجا مور همزمان به زبان بومی ناحیه ی خلیج اشاره می کند و سنت آن را با معرفی هندسه ی دقیق دو آسمانه ی هرمی معوج که هریک توسط چهار دیرک حمایل می شوند و به صورت نامتقارن داخل یک سقف هرمی بزرگتر قرار گرفته اند تعریف می کند. همانطور که سْترن هم اشاره کرده دیگر نمی توان این نمونه را از خانه ی شیشه ای جانسن در دهه ی قبل از آن جدا کرد. خود جانسن بعد از آن مستقیماً از سبک سازه های حجیم تأثیر گرفت و از میانه روی ساختمانهایی که در ابتدای امر در ملک نیوکنان بنا کرده بود دست کشید.
این ساختمانها در حالی که به لحاظ ظاهری جمع و جور هستند به واسطه ی تعارضی که بین خصلت کریستالی خانه ی شیشه ای و تیرگی خانه ی آجری نزدیک آن با پنجره های کرکره دارش وجود داشت، بسیار چشمگیر و گویا هستند. جانسن به جای تعقیب این روند مینی مالیستی در اوایل دهه ی 1960 به معمارانی مانند مینورو یاماساکی گرایش یافت که افراطهای شبه گوتیک او وقتی در ساخت خانه های شخصی به کار می رود بسیار نامعقول و نامعمول به نظر می رسید. این نکته را از عمارت کنار دریاچه ای که جانسن در سال 1965 به ملک خود افزود می توان به رأی العین مشاهده کرد.
مجموعه ی سی رنچ چارلز مور که در سونوما کانتی دیواره ی صخره ای ساحلی در شمال سان فرانسیسکو بنا شده، تردیدهای سبکی نیمه ی نخست دهه ی 1960 را به نتیجه ی چالش انگیزی می رساند. سراسر این سی رنچ، پوشیده از تخته های عمودی با سقفهایی با شیب یکنواخت و نقشه ی آن درهم و برهم و شبیه عقابی با بالهای گشوده است، و بیشتر به یک ملک کشاورزی شباهت دارد تا مجموعه ای از واحدهای مسکونی دوبلکس. جدا از شور شاعرانه ی این اثر معماری، که کار تیمی مور به همراه دانلین لیندن، ؤیلیام ترن بول و کریس ؤیتکر است، سی رنچ آگاهانه مضمون معماری بومی را به معماری خانگی آمریکایی در قرن بیستم اضافه کرد، خصیصه ای که همیشه به صورت بالقوه در این قاره با آب و هواها و مناظر بسیار متنوع آن باقی مانده است.
در حالی که بومی گرایی و کوچ نشینی دو انگیزه ی موجد تعادل در زندگی آمریکای شمالی بوده اند این تقابل در نیمه ی دوم قرن بیستم با ازدیاد اتومبیلها و کاهش خطوط راه آهن شدیدتر شد. نیاز به گفتن نیست که معرفی تهویه ی مطبوع در سطح جهانی نیز اثری همگن ساز در فرهنگ زیست بوم آمریکایی داشته است. گرچه پلورالیسم این کشور که درباره ی آن بسیار داد سخن داده اند معمولاً با تکرار و استمرار حومه ای به عنوان الگوی توسعه ی ارزان قیمت کران تا کران قاره را درنوردیده به واقع نفی می شود. حتّا معمار حساس به خصوصیات آب و هوایی، مثل فرانک لوید رایت، خانه های یوسونین را در میدؤست و جنوب کمابیش به صورت یکسانی بنا می کرد. به رغم این واقعیت که حمله و انتقاد بومی گرایی در معماری خانگی آمریکایی عمدتا از سوی شاگردان سابق تالیه سین و هواداران رنگارنگ رایت صورت می گرفت، می توان به طیف گسترده ای از معماران همچون بروس گاف از بارتلزویل اوکلاهوما، جان لاُتنر از جنوب کالیفورنیا و فی جونز از آلاسکا فکر کنید. در حالی که گاف در اوج بومی گرایی در خانه ی مدوّر فورد با ساختار فولاد سرخ، با پوشهای سدر و زیرسازی بستر خاک زغالی و با مرمرهای شیشه ای که در آؤرورای ایلینوی بنا شد، لاُتنر به آرمان درازمدت حرفه ای خود در خانه ی الرود که در پالم سپرینگز به سال 1968 ساخت پایبند ماند.
به فرض این که جنوب کالیفورنیا تنها ناحیه ای است که می تواند به سنت محلی نیرومند خویش در معماری مباهات کند، لاُتنر به شکل متناقضی به اکسپرسیونیستی یکه تاز بدل شد. لاُتنر که کاملاً نسبت به مکتب جنوب کالیفورنیاییِ سوریانو، اِیْن، ایمز و دیویسن بی اعتنا و بی التفات بود موضعی تکروانه و لجوجانه اتخاذ کرد و خانه های «ماچو»ی خود را یکی پس از دیگری با بتن تقویت شده بنا می کرد. هرچند درونی سازی لاُتنر از شعار رایت «حقیقت قبل از جهان» منجر به مجموعه ای از سازه های بومی عظیم شد که بی استثنا با هزینه های هنگفت ساخته می شدند. این موضوع را می توان به وضوح در بهترین آثار او یعنی خانه ی الرود مشاهده کرد (تصویر 4). توصیف لاُتنر از ساخت این خانه افراطهای او را خوب نشان می دهد:
کنار هم نهادن تعمدی فرهنگ و طبیعت توسط لاُتنر به علاوه ی وسواس رمانتیک وی نسبت به حاکمیت فرمهای طبیعی، او را بسیار فراتر از گرایش ارگانیک رایت می برد. لاُتنر انگار که دست به تأویل سطحی و مجدد فرهنگ سرخپوستان بومی زده باشد، احساس اجباری می کرد که در آثارش به صورت اشاراتی بروز می یافت. این اشارات همیشه به باسمه ای شدن گرایش داشتند. دشوار بتوان این را تصادفی دانست که پایان آپوکالیپتیک فیلم کویر سرخ به کارگردانی میکلانجلو آنتونیونی در خانه ای اتفاق می افتد که به راحتی می توانست خانه ای ساخته به دست لاُتنر باشد. یک بومی گرایی کاملاً متفاوت و حساس که سرانجام از ناحیه ی خلیجی شمال غرب آمریکا مشتق شد، و در کارهای اولیه ی جوزف اشریک، از خانه ی تعطیلات مِتکَف واقع بر کرانه ی دریاچه ی تاهو 1948، گرفته تا بِرمارک در تپه های اوکلند در کالیفورنیا، همه جا مشهود است. این خانه که روی یک لاساز نسبتاً عظیم و به زیبایی از مصالح عادی ساخته شده، با یک راه پله ی مارپیچی استاندارد، تخته سه لایی رنگ نشده، و تخته ی چوبی ای که به صورت ناهموار اره شده، راحتی خانه های مدرن را با روحیه ای پیشرو و تهاجمی به چالش می کشد. به رغم این رفتار مواجهه ای، سلسله ی پیچیده ای از بادگیرهای چوبی به صورت خوشایندی به شکل طره ای در فضا حرکت می کنند و به عنوان تاج خانه عمل می کنند. با وجود دست و پنجه زدن در حجم داخلی که با شکوه چشم انداز اطراف هماهنگ است، کلیت کار نوعی ابهام دارد که اشریک در مورد آن چنین می گوید:
مفیدترین کار در روزگار ما تولید چیزهایی است که در معرض ابهام و دوپهلویی قرار داشته باشند و بتوان آنها را به چندین طریق تأویل کرد. در این صورت آدمها دیگر مجبور نیستند تنها به یک روش خشک و غیرمنعطف و از پیش تعیین شده تن بسپارند. محیطی که پدید می آورید، هرطور که باشد نباید خود را تحمیل کند. آدمها از همه چیز مهمترند. طراحیهای من هم در شمار ابهاماتی است که در علوم اجتماعی وجود دارند. پریشانی، گنگی، تمام این عناصرِ مشکلات، در واقع عناصر خود زندگی اند. طراحیهای ما باید این قابلیت ابهام کلی شان را حفظ کنند.
نمی توان دهه ی 1960 را بدون اشاره به کتاب عرصه ی عمومی و عرصه ی خصوصی سرگی چرمایف و کریستوفر اَلگزاندر که در سال 1963 به چاپ رسید به یاد آورد. بدون بروز علاقه ی خاصی به خانه های تک خانواری، این متن به صورتی انتقادی آینده ی نزدیک حومه ی شهرهای آمریکا را مورد ملاحظه قرار داد و یک الگوی استقرار جایگزین که توانایی پذیرش تراکم بیشتر داشته باشد را پیشنهاد کرد. عرصه ی عمومی و عرصه ی خصوصی طلایه دار اصلی است که به بنای کم ارتفاع و پرتراکم مشهور است و نوع جدیدی از خانه ی حیاط دار را نوید و مبنا قرار می دهد که به طور خاص برای این که به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه باشد طراحی شده است. در حالی که همزمان در خود واحد تخصیص فضایی را ممکن می کند که به منظور برآورده ساختن احتیاجات متفاوت افراد خانواده کاملاً متناسب می نمود. چرمایف و رابرت رینولدز برای نخستین بار خانه ی حیاط دار یک طبقه ی عمومی و طولانی خود را با یک ورودی در انتهای قواره ی زمین باریکی در کیمبریج، ماساچوستس، در سال 1957 تکمیل کردند. چرمایف در سال 1962 یک نمونه ی اولیه ی مشابه برای محل سکونت خود در نیوهیون در کانتیکات بنا کرد. این نمونه ی اولیه ی یک خانه با عرض شش تا هفت متر بود که بین دیوارهای عرضی مستحکمی قرار گرفته بود و شامل سه ناحیه ی متفاوت برای زندگی می شد که هرکدام با پاسیوهای کوچک از دیگری جدا می شدند. ناحیه ی مربوط به بزرگسالان، که از یک انتها ورودی داشت و شامل یک اتاق خواب اصلی و یک پاسیو، یک حمام و یک نشیمن بود. ناحیه ی دوم تشکیل شده بود از اتاق خانواده (اتاق تلویزیون)، در حالی که آخرین ناحیه که ورودی دیگری در انتها برای آن در نظر گرفته شده بود اتاق بچه ها و حمام را در خود جای می داد؛ پاسیوهای اضافی پشتی و جلویی برای حائل شدن بین قسمتهای مخصوص خواب از راهروهای ارتباطی طراحی شده بودند. در اوایل دهه ی 1960 یک تیم تحقیق دانشجویی به سرپرستی چرمایف نقشه ای برای بیست خانه با زیربنای 350 متر مربع که هر کدام در دسته های نزدیک به هم داشتند تولید کردند که تراکم خانه ها در هر هزار متر مربع به 10 عدد می رسید، هرچند طرح یادشده فوق العاده فشرده بود. دانشجویان دانشگاه ییل که تحت سرپرستی چرمایف کار می کردند، ساختارهای حومه ای کم ارتفاع متنوع و متعادلی تولید کردند که همچون واریاسیونهای نبوغ آمیزی بود روی اصل ستاین و رایت که توسط درسکات طراحی شد و سی و شش خانه را در هر هکتار جای می داد (تصویر 6).
اگر خانه ی یوسونینِ رایت در سی سال قبل آخرین تلاش برای ارائه ی حومه ی شهر به مثابه محلی برای فرهنگ طبقه ی متوسط بود، جامعه و فضای خصوصی آخرین اقدام برای ارائه ی الگوی استقرار در حومه ی شهر به شمار می آمد که به لحاظ اکولوژیک معتبرتر بود و به آسانی برای افرادی با درآمدهای مختلف قابل استفاده بود. این معیار جدید کلان شهری مستلزم یک تغییر بنیادین در شیوه ی قدیم تقسیم اراضی بود؛ هزینه ای که به خاطر آزادی فردی تاکنون تمایلی به پرداختش نداشته ایم.
برای دریافت فایل اینجا کلیک کنید!